دلخوری آرشیدا جونـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
عشق مامانی دیگه برای خودش خانمی شده.برای جمعه شام مهمون داشتم-خاله های مامان (خاله عصمت و خاله شمسی) و مادر جونت و خاله شهلا اینجا بودند .منم حسابی سرم شلوغ بود و کلی کار داشتم.بعد از شام شما و پرنیان تصمیم گرفتید کارتون ببینید یه یک ساعتی مشغول تماشا شدید منم که دیدم چشمات قرمز شده صدات زدم و گفتم ارشیدا چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟دیگه تمومش کن. فرداش ساعت 11:45 دقیقه تنبل خرس من تازه از خواب پا شدی و اومدی اون دستای کوچکت رو حلقه کردی دور گردنم و گفتی:مامان چرا دعوام کردی؟من گفتم کی؟شما هم گفتی دیشب پیش مهمونها . الهی فدات بشم فدای غرورت بشمممممممممممم.دختر گلم ناراحت شد که جلوی مهمونها دعواش کردم.مامانی ببخشید ...
22:58